خودم نوشت

ساخت وبلاگ
میگن دندونی که لقه رو باید کشید

اولش درد شدیدی داره صورتت ورم میکنه از ریخت و قیافه میوفتی

بعد از یه مدت دردش اروم میشه

و این جای خالیشه که دیوونت میکنه همش حس میکنی یه چیزی کمه و تو اینه نگاهش میکنی

ولی زمان در گذره و تو شاید بعد از دو سه هفته به اون جای خالی هم عادیت کنی و کم کم

بعد از چندسال یه دندون سفید و تمیز جاشو پر میکنه

رفتن ادما هم از زندگی ما همین حکایته

من نمیخواسم دندون لقمو بکشم ولی... همه چیزم دست من نبود

الان دقیقا یک سال از همه اتفاقای بدی که با مجتبی گذروندم میگذره

پارسال این موقع گریه میکردم و از خدا میخواستم مجتبی زنده بمونه

یادمه میگفتم خدایا حاضرم زنده بمونه ولی نداشته باشمش اما نمیره

الان...

زندست جلو چشمام با یکی دیگست و ندارمش

عذابش همون عذابه ولی پارسال گذشت امسالم میگذره...

از دلم و از زندگیم بیرونش کردم

دیگه مثل قبل بهش فکر نمیکنم و دیگه نمیخوام برگرده حتی

الان به ارامش بعد از طوفان رسیدم بحران بدی رو این شیش ماه پشت سر گذاشتم

ولی بالاخره تونستم اروم بشم و خودمو جم و جور کنم از فردا قراره برم پانسیون مطالعاتی

برا کنکور و دوباره استارت بزنم امسال باید هرطور شده قبول بشم و زندگی جدیدی شروع کنم

از این شهر برمو دیگه هیچ وقت بر نگردم این طرفا

این شهر رو با مجتبی و تمام خاطرات خوب و بدش میزارم پشت سر

خدایا خودت کمکم کن

:)

یوهوووو...
ما را در سایت یوهوووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kolbeeshgh96 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت: 14:37