دل نوشته

ساخت وبلاگ
 
پارسال همین روزا که نو رسیده‌ی زندگیم بودی توی مطب دکتر منتظر جواب آزمایش مامان بزرگم بودم که رفیقم
 
زنگ زد و گفت : توی حرم اما رضام.دعا کن. یه دل سیر برای حال خوب مامان بزرگم دعا کردم  تمووم اون مدت انگار یکی اسم تورو توی ذهنمصدا میزد اخه بقول تو : ما از همون اول قرار بود همیشگی
 
شیم. اما ترسیدم ... ترسیدم‌ از اینکه بخوامت و تو لایق موندن نباشی و یه روز از دعا و آرزوم پیشمون شم. اما
 
 
یه لحظه فقط و فقط به تو فکر کردم و گفتم : هرچی که خیرِ پیش بیاد. حالا امشب وسط یه دنیا بغض رفیق دیگه
ای زنگ زد و گفت : جلوی حرم امام رضام‌.... میدونی... مامان بزرگم از پارسال حالش خیلی بدتر شده . اما تو... یعنی خیر این بوده که نباشی؟ که نبودنت
دلیل بغض روز و شبام شه؟ شاید اگه پارسال منطقی دعا نمیکردم الان بودی... برای جبران اشتباه پارسال؛
امشب تموم منطق های دنیارو گذاشتم کنار و فقط تورو خواستم. فقط تورو... فقط!!! چون ما قرار بود همیشگی شیم.

 

یوهوووو...
ما را در سایت یوهوووو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kolbeeshgh96 بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 19:11